بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
برادران عزیز و جوانان نورانى و مسؤولان بلندپایه نهاد عزیز و مقدّس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى؛ خیلى خوشآمدید. امیدوارم که خداوند متعال همیشه شما را مشمول هدایت و توفیق و عون و کمک خود قرار دهد و روزبهروز در راه اهداف عالیه اسلام ثابتقدمتر بدارد.
این ایام، مصادف با روزهایى است که بنا به یک روایت، ایام شهادت حضرت صدّیقه طاهره، فاطمه مرضیه سلاماللَّهعلیهاست. این مناسبتها اگر با چشم اعتبار نگاه شود، پر از درس است. اینکه گاهى ما بر روى تطبیق حوادث جارى خودمان با این مناسبتها تأکید و تکیه مىکنیم - با اینکه چیز پیشبینى شدهاى نیست؛ یک امر تصادفى است که حالا این اجتماع شما با این ایام مصادف مىشود - به خاطر این است که تاریخ ما به برکت حوادث دویستوپنجاه ساله اوّل اسلام، پر از درس و عبرت است. اگر به چشم عبرتبین و درسگیر و درسآموز نگاه شود، براى انسانى که مىخواهد در راه خدا - همان راهى که آن بزرگواران پیمودند - حرکت کند، یک خزانه تمامنشدنى از معارف و روحیه و درس است.
در قضیه حضرت صدّیقه طاهره سلاماللَّهعلیها، نکات خیلى مهمّى وجود دارد؛ لیکن یک نکته که با وضع شما جوانان مؤمن و انقلابى تطبیق مىکند، این است که همه این افتخارات و کارهاى بزرگ و مقامات عالىِ معنوى و دستنیافتنىِ آن انسان والا و آن زنِ بىنظیر تاریخ بشر و سیّده زنان عالم، و ضمناً همه آن صبرها و ایستادگیها و موقعشناسیها و کلمات پربارى که در این زمانها از ایشان صادر شده است - همه این حوادث بزرگ - در دوران کوتاه جوانى این بزرگوار اتّفاق افتاده است. یک وقت این قضیه را به عنوان یک موضوع مرثیهسرایى مطرح مىکنیم و مىگوییم که این بزرگوار سنّ کمى داشتند یا جوان بودند، که این، موضوعِ مصیبتخوانى و مرثیهسرایى مىشود. یک وقت این را به عنوان یک امر قابل تدبّر و حاوى درسها مىدانیم و با این چشم نگاه مىکنیم؛ آن وقت اهمیت ویژهاى پیدا مىکند.
چگونه یک انسان در دوران کوتاه زندگى، از مبدأ کودکى به بعد تا زمان شهادت - که معروف این است که آن بزرگوار هجده ساله بودند و بعضى هم تا سنّ بیستودو و بیستوچهار سال گفتهاند - این همه معارف و این همه علوّ مقامات معنوى را به دست آورَد! این، حاکى از یک تربیت فوقالعاده فوق بشرى است.
آن زمان که در شعب ابىطالب همه راههاى عافیت بر مسلمانان و وجود مقدّس نبىّاسلام صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم بسته شده بود؛ نه امکانات زیستى، نه امکانات رفاهى، نه آسودگى خاطر؛ دائم دغدغه تهاجمِ دشمنان، دائم خبرهاى بد، صداى گریه کودکان از گرسنگى بلند، انواع ناراحتیهایى که در آن درّه خشک وجود داشت و این عدّه خانواده مسلمان براى مدّت سه سال مجبور به اقامت شده بودند - و چه سختیها کشیدند و همه این سختیها هم از مبدأ یکایک این انسانها از کوچک و بزرگ حرکت مىکرد و روى دوش پیامبر اسلام مىنشست. چون رهبر بود؛ چون همه به او متّکى بودند، همه دردها را پیش او مىآوردند، همه فشارها را او حس مىکرد - در چنین وضعیت سرشار از سختى و محنت و فشار و ناراحتىِ ناشى از دعوت در راه خدا و صبر در راه او - اتفاقاً در همین ایام جناب ابىطالب هم از دنیا مىرود؛ جناب خدیجه کبرى هم در مدّت کوتاهى به رضوان الهى و لقاءاللَّه مىپیوندد و پیامبر، تنهاى تنهاست - فاطمه زهرا، این دختر چند ساله - حالا بنا به اختلاف روایات، پنج ساله، شش ساله، هفت ساله، ده ساله - تنها کسى است که پیامبرِ با این عظمت به او تکیه مىکند. او مثل مادر از پدر بزرگوار خود پذیرایى مىکند، که این قضیه «فاطمة امّ ابیها» مربوط به اینجاست.
این عظمت را ببینید! یک دختر بچه کمسال، در دوران سختترین محنتها، به فریاد بزرگترین انسانها مىشتابد! شوخى نیست. همان عنصر است که در طول زمان، در دوران جوانى تا پانزده سالگى و شانزده سالگى و هجده سالگى - بالاخره تا آخر عمر کوتاه - این همه مقامات معنوى را تجربه مىکند و این همه کار بزرگ انجام مىدهد و این همه در تاریخ تشیّع و اسلام اثر مىگذارد و خورشید درخشانى مىشود که تا دنیا، دنیاست، خورشید درخشان اظهر زهراى اطهر خواهد درخشید. همه این آثار، از حیات و زندگى و خصوصیّات یک جوان نشأت گرفته است.
ببینید جوانى چه ظرفیتى دارد! ببینید جوانى چه شور و شوق و عظمت و گنجایشى دارد! چطور مىشود در جوانى، بالاترین مقامات معنوى را طى کرد!؟ یک بار دیگر در زمان ما، در همین جبهههایى که شما آن را تجربه کردید، این اتّفاق افتاد. اینکه امام یک وقت فرمودند «این وصیتنامهها را بخوانید» به همینخاطر است. من چون خودم وصیتنامهها را مىخواندم - و الان هم هر وقت به دستم بیاید، مىخوانم - فهمیدهام که امام چرا این نکته را فرمودند. زیرا در این وصیتنامهها، گاهى مطالبى وجود دارد که یک دنیا عرفان حقیقى و ناب است. یعنى حتّى عرفاى برخوردار از علوم دینى و علوم ظاهرى، که طبعاً امکان عروج و رشدشان بیشتر است و قهراً پاکیزهترند - نه یک عارف سالکى که معرفتى از لحاظ علوم دینى ندارد - آنچه را که بعد از مثلاً چهل، پنجاه سال مجاهدت، در سن هفتاد سالگى، هشتاد سالگى احساس و درک و مشاهده مىکنند، یک جوان به برکت فداکارى مخلصانه، در مدت چند ماه به دست مىآورد. چیز عجیبى است! ببینید چطور نعمت الهى، بىدریغ به سمت دلهاى بااخلاص روانه مىشود!
عزیزان من! اخلاص چیز خیلى مهمى است؛ اخلاص را فراموش نکنید. هر کارى مىکنید، بااخلاص باشد. اخلاص، یعنى هیچ انگیزه دیگرى را جز انگیزه الهى و رضاى پروردگار و انجام مأموریت و مسؤولیت خدایى، وارد کار نکنید. این معنایش اخلاص است. این اخلاص، برکت عجیبى دارد؛ اثر طبیعى دارد. یکى از آثارش همین است که ناگهان یک سیر طىّالارض و سمایى براى ارواح مستعد به وجود مىآورد و در طول مدت کوتاهى، این جوان هجده ساله، بیست ساله سیْر مىکند و حرفهایى مىزند که انسان وقتى این حرفها را نگاه مىکند، مىفهمد که اینها حرف آدم معمولى نیست. نمىشود کسى که چیزى را نمىبیند، به این وضوح از آن حرف بزند.
در طول هشت سال یا بیشتر، در این جبهههاى نبرد، چشمههاى معرفت و بصیرت و نورانیّت در دلهاى این جوانان باز شد؛ چیزها دیدند، چیزها فهمیدند، مقاماتى را طى کردند، عروج کردند و به چیزهایى رسیدند که اگر به هر سالکى که اهل علم و معرفت هم باشد، بگویند شما چنانچه بیست سال، سى سال عبادت کنید و مخلصانه کار کنید و زحمت بکشید، به اینجا مىرسید، با شوق و ذوق خواهد رفت. اینها به برکت اخلاص فداکارانه در دوران جوانى است. این جوانى، چنین گوهر قیمتى و چنین جواهرى است؛ قدرش را بدانید.
قدر این جوانى را بدانید که صفا و نورانیّت و معرفت و سلوک و عروج و خدایى شدن و همه این چیزها، در دوران جوانى آسان به دست مىآید. درست مثل دستاوردهاى دنیوى که در دوران جوانى آسانتر از دوران کهولت به دست مىآید، مقامات معنوى نیز همینطور است. جوانى را قدر بدانید و آن را در همین راه درستى که شما در آن حرکت مىکنید، مخلصانه و صادقانه به کار بیندازید.
سپاه، نهاد بسیار ارزشمندى است. من نمىخواهم بعد از این همه مطالبى که امام بزرگوار راجع به سپاه گفتند و خود ما متواضعانه عرض کردهایم، باز راجع به سپاه مطلب بگوییم. اما بدانید که سپاه خیلى حائز اهمیت است. سپاه داراى شأن معنوى و انقلابى است؛ ولید و فرزند انقلاب است؛ تربیت شده دامان انقلاب است و به گردن انقلاب هم حق دارد؛ درعینحال رابطه متقابل است. سپاه نیروى مسلّح است؛ لیکن متّکى به معنویّت، به معرفت، به احساس تکلیف و بدون راه دادن انگیزههاى دنیایى و مادّى. اینها خیلى مهم است.
شما مىبینید تحلیلگران سیاسى و همینهایى که در دنیا آنها را مىشناسید، مىنشینند و گاهى که بناست راجع به سپاه حرف بزنند، آنطور با زبان مبالغه حرف مىزنند. البته مبالغه نیست؛ بینندگان و خوانندگان و گویندگانِ آنها مبالغهآمیز مىپندارند. ما که از نزدیک مىبینیم، مىدانیم که آنچه آنها مىگویند، بخشى از واقعیت است؛ یعنى در جاهایى که چشم دیدن معنویّات نیست و قادر نیستند ارزشهاى معنوى را ببینند، درعینحال عظمت سپاه درک مىشود و برخى از این عظمتها را مشاهده مىکنند. این به خاطر آن است که درخشش این نهاد و وظایف آن و کارهایى که برعهده گرفته است، زیاد است. اینها را کوچک نشمارید و دست کم نگیرید.
حفظ این نهاد مقدّس خیلى باارزش است، و حفظ آن هم به این است که یکایک شما خودتان را در این صراط مستقیمى که در آن قرار گرفتهاید، با مراقبت و با تقوا و پرهیزکارى حفظ کنید؛ «اتّقوااللَّه»(1). عزیزان من! «اتّقواللَّه». تقوا هم معنایش این است که به طور دائم مراقب حرکات و اعمال و رفتار و گفتار خودتان باشید و خود را رها نکنید. این مراقبت، خیلى برکات دارد. همین مراقبت است که انسان را در صراط مستقیم الهى حفظ مىکند. بر اثر تقواست که همه چیز به دست مىآید. این مطلب، مطلب قرآنى است؛ چیزى است که اگر تحلیلگران اهل معرفت و آشنا با این مسائل بنشینند رویش مطالعه کنند، تمام آن با استدلالات عقلانى قابل تبیین است. نه اینکه بخواهیم یک مطلب مثلاً غیبى را همینطورى عرض کنیم؛ واقعاً قابل تبیین است. اینها در جاى خود گاهى تبیین هم شده است و من حالا در آن مقام نیستم که این را بیان کنم.
تقوا مایه این است که یک فرد یا یک جامعه، در هر میدانى که وارد مىشود، موفّق شود. «والعاقبة للمتّقین»(2)؛ عاقبت این سیر عظیم تاریخى و جهانى، متعلّق به متقین است. آخرت هم متعلّق به متّقین است. عاقبتِ همین دنیا هم متعلّق به متّقین است. امام اگر باتقوا نبود، در طول این مبارزه نمىتوانست آن منش و شخصیتى را از خود بروز دهد که براى چنین حرکت عظیمى محور شود و کار به اینجا منتهى گردد. تقواى او، او را به اینجا رساند. تقواى او، او را حفظ کرد.
اگر در نظامى، مسؤولانِ نظام با تقوا باشند، فساد در آن نظام راه پیدا نمىکند. اگر در یک جبهه جنگ، مسؤولان و فرماندهان باتقوا باشند - یعنى همین مراقبت دائمى از خود - موجب مىشود که هیچ خسارتى وارد نشود. نه اینکه اگر نیروها نابرابر بود، دشمن احیاناً به پیشروى نائل نخواهد شد - چرا؛ خواهد شد - اما این تقوا موجب مىشود که در موقع نابرابرى، کارى بکنید که انسان در موقع برابرى خواهد کرد. یعنى اگر غفلت نکنید، کار نابجایى سر نزند و آن کارى را که در آن هنگام باید کرد، انجام دهید، خسارت حاصل نخواهد شد.
تقوا - این عامل عظیم - در همه میدانهاى زندگى مؤثّر است. شما ببینید در قرآن چقدر راجع به تقوا صحبت شده است. همهاش براى این نیست که وقتى مُردید و به آن دنیا رفتید، خدا به شما اجر خواهد داد؛ نخیر، تقوا زندگى این نشئه را اداره مىکند. اداره صحیح زندگىِ این نشئه است که آن نشئه را مىسازد. نداشتن تقوا موجب مىشود که انسان دچار غفلت شود. غفلت، انسان را با مغز به زمین مىزند.
امیرالمؤمنین(3) تقوا را به اسب راهوارِ نجیبِ در اختیار تشبیه مىکند که صاحبش بر آن مىنشیند و آن را هدایت مىکند و آن اسب هم بدون هیچ دغدغهاى، صاحب خود را به آنجایى که باید ببرد، مىبرد. آنگاه خطا را که مقابل تقواست، به اسب سرکش و نانجیب و ناهموارى تشبیه مىکند که وقتى صاحبش نشست، افسار را از دست او مىکَند و او را به جایى مىبرد که نمىخواهد و اراده ندارد برود؛ مثلاً او را به زمین مىکوبد.
تقوا در امور زندگى هم اثر مىبخشد. در این دستگاه عظیم و در این سپاه مقدّس - که به تعبیر امام رضواناللَّهتعالىعلیه لشکر امام زمان و لشکر اسلام است - سعى کنید در تمام زوایا تقوا را زنده کنید؛ تقوا در عمل فردى، تقوا در عمل جمعى، تقواى کارى، تقواى سازمانى، تقواى سیاسى - آنجایى که جایش هست - تقوا در عمل فردى خود، در رابطه با خدا، در رابطه با انسانها، در رابطه با بیتالمال و در رابطه با کار. اگر این شد، از همه آنچه که به عنوان برنامه انقلاب و نظام جمهورى اسلامى از اوّل تا بهحال ترتیب داده شده است، و نیز از آنچه که امام بزرگوار ترسیم کرده است و همه ما ملت ایران آن را پذیرفتهایم، به کورى چشم دشمن، یک سر سوزن عقب و جلو نخواهد رفت و همان برنامهها عیناً انجام خواهد شد.
خیال نکنید که چون دوران حیات ظاهرى امام رضواناللَّهعلیه به سرآمد، برنامهها تغییر کرد و اوضاع طور دیگرى شد. بعضى آدمهاى بىخبر و غیر مطّلع و یا مغرض، سعى مىکنند که با تعبیرات گوناگون فاصله ایجاد کنند. یعنى اینطور وانمود کنند که یک دوره، دوره امام بود و تمام شد؛ یک دوره هم دوره جارى است! یعنى دورهها را تقسیمبندى مىکنند. نخیر؛ آدمها مىآیند و مىروند؛ مسؤولان مىآیند و مىروند و عوض مىشوند؛ شخصیتها دگرگون مىشوند؛ اما خطّ و راه انقلاب یک راه است: خطّ مستقیم و صراط مستقیم؛ همانى که انقلاب از روز اوّل در همه قضایاى مهم جهانى ترسیم کرده است.
بحمداللَّه مسؤولان و دولتمردان و کسانى که زمام امور را در دست گرفتهاند، همه مؤمن، معتقد و عاشق همین راهى هستند که به برکت رهبرى امام بزرگوار پیموده شد؛ بعد از وفات ایشان هم تا امروز پیموده شده است؛ بعد از این هم انشاءاللَّه تا آخر پیموده خواهد شد. به برکت تقوا، شما در تمام اینها موفّق خواهید شد. آنچه که امروز همه عوامل فعّاله این نظام مقدّس را قدرت و اقتدار مىبخشد، تقواست.
بددلى و بیماردلى دشمنان ما، تهمتهایى را متوجّه جمهورى اسلامى مىکند، یا گمانهایى را مىزنند. خودشان مىبُرند و خودشان مىدوزند: ایران دنبال سلاح اتمى است! ایران دنبال سلاح شیمیایى است! امریکاییها از این حرفها آنقدر تکرار کردهاند که دیگر از ارزش و اعتبار افتاده است! از اوّل هم اعتبارى نداشت؛ اما از بس تکرار کردهاند، دیگر همه گوشها از شنیدن این حرفهاى تکرارى نفرت مىکنند. حرف دیگرى که ندارند بزنند؛ اما براى اینکه بتوانند در داخل کشور خودشان یک مقدار افکار عمومى را متوجّه تحرّکات بینالمللى خودشان بکنند و ناکامیهاى گوناگونشان را در قضیه فلسطین و جاهاى دیگر بپوشانند، مجبورند هر گاهى یک بار، اسم جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى را بیاورند و چیزى بگویند! آنقدر هم تکرار کردهاند که دیگر همه این حرفها از چشم افتاده و نفرتآور شده است.
آنها اتّهاماتى را وارد مىکنند؛ ولى اقتدار جمهورى اسلامى به موشک بالستیک و قارّهپیما و موشکهاى دوربُرد و اتمى نیست. اگر اینها مایه اقتدار حقیقى بود، باید آنهایى که سالهاست این سلاحها را دارند، امروز همه خواستههاى خودشان را در دنیا تحقّق بخشیده باشند؛ چرا نمىتوانند تحقّق ببخشند؟ چرا امریکا برخلاف میل خودش، در اغلب مسائل جهانى که دخالت کرده، ناکام شده است؟ چرا در قضیه فلسطین نتوانستند آن کارى را که مىخواستند - خیانت به ملت فلسطین - انجام دهند؟ چرا ناکام شدند؟ چرا نتوانستند بیدارى اسلامى را که اینقدر از آن مىترسند، در کشورهاى اسلامى از بین ببرند و سرکوب کنند؟ چرا نتوانستند جمهورى اسلامى را از رشد الهى خود باز بدارند و آن را متوقّف کنند؟ چرا نتوانستند علىرغم این همه تبلیغاتى که دارند و این همه پولى که خرج مىکنند، سُمعه(4) جمهورى اسلامى را در دنیا خراب کنند؟ چرا همین الان اگر مسؤولان و رئیس جمهور کشور ما، به هر یک از کشورهاى اسلامى مسافرت کنند، ملتها چنان استقبال و اظهار علاقهاى خواهند کرد که نسبت به هیچ مسؤولى از کشور دیگرى نخواهند کرد؟ چرا اینقدر ملتها، جمهورى اسلامى و مسؤولان آن را دوست مىدارند و رژیم امریکا علىرغم این همه خرجى که کرده و تبلیغاتى که انجام داده، نتوانسته است این محبت را از بین ببرد؟ چرا اینها ناکام مىشوند؟ اگر بمب اتم و موشک اتمى و انواع سلاحهاى مدرن و فوق مدرن و هواپیماهاى دورپرواز و سایر تجهیزات نظامى براى کامیابى و اقتدار حقیقى کافى بود، امروز باید امریکا همه مقاصد خودش را عملى کرده باشد. چرا نمىتواند عملى کند؟ پیداست که در عالم تکوین، در عالم طبیعت، در خلقاللَّه و در فطرتى که خدا آفریده است، عامل مؤثّر اینها نیست؛ لذا قدرتهاى مادّى هر چه انجام دهند، در نهایت ناکامند؛ «فکدکیدک واسع سعیک»(5).
ببینید زینب کبرى سلاماللَّهعلیها دختر همین فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیها، به مقتدرترین سلاطین زمان خودش، در وقتى که اسیر در دست آن سلطان ظالم و سفّاک است، مىگوید: هر کارى مىتوانى بکنى، بکن؛ اما نخواهى توانست ما را از صحنه تاریخ بیرون ببرى و راهمان را محو و پاک کنى تا بشریّت نتواند این راه را برود. اگر اقتدار مادّى مىتوانست، این کار را مىکرد؛ آنها هم مىکردند، اینها هم مىکردند.
امروز سردمداران رژیم اشغالگر که کشور اسلامى فلسطین را اشغال کردهاند و حامیان امریکاییشان که به اعتقاد من بسیار سفاهتآمیز و بىقید و شرط از آنها حمایت مىکنند - بالاخره در عالم دیپلماسى و در عالم سیاست، طرفدارى دولتى از دولت یا از کسانى، نظایر دارد؛ اما دولتى مثل امریکا، اینطور در خدمت اهداف ریز و درشت دولت صهیونیستى قرار گیرد، واقعاً صحنه تماشایىِ عجیبى است! - سعیشان این است که اسم فلسطین را از تاریخ و از حافظه مردم پاک کنند، تا اصلاً چیزى به نام فلسطین در ذهن مردم باقى نماند. آیا تا بهحال توانستهاند؟ از آن سالى که فلسطین اشغالى در سال هزار و نهصد و چهل و هفت، چهل و هشت تصرّف کامل شد و دولت صهیونیستى بر سر کار آمد، تا امروز درست پنجاه سال است. آیا در این پنجاه سال توانستهاند این کار را بکنند؟ نه. تا پنجاه سال دیگر، تا صد سال دیگر هم نخواهند توانست. اینها نخواهند توانست نام فلسطین را محو کنند. خودشان از صحنه روزگار و بلکه از حافظه تاریخ محو خواهند شد؛ اما فلسطین و ملت فلسطین خواهد ماند. اینها خواب خوش دیدند؛ خیال مىکنند که فلسطین و ملت فلسطین از بین خواهد رفت. نخیر؛ ملت فلسطین خواهد ماند، فلسطین هم خواهد ماند، پرچم فلسطین هم به فضل الهى و به همّت جوانان مسلمانِ فلسطین و لبنان به اهتزاز درخواهد آمد.
ببینید جوانان فلسطین چگونه مؤمنانه مىجنگند؛ این جوانان لبنان چطور مىجنگند؛ این حزباللَّه لبنان چطور نه فقط براى مقاومتهاى اسلامى، بلکه براى دولتهاى عرب افتخار مىآفرینند! این، به برکت همان نیروى معنوى است. چیز دیگرى وجود دارد، که منشأ قدرت جمهورى اسلامى هم آن است و آن عبارت است از تقوا، پرهیزکارى، اتّکا به خدا، راه خدا را مصرّانه و مخلصانه و بىقید و شرط طى کردن.
راه خدا، راه پُررهروى است. در طول تاریخ، خیلى از این راه رفتند. البته سختیهایى هم دارد؛ اما اینطور هم نیست که همهاش سختى باشد. راه خدا، راه افتخار و راه عزّت است. اگر این راه درست پیموده شود، راه آسایش انسانهاست. ملتها در سایه پیمودن راه خداست که به رفاه و امنیت و آرامش و آگاهى و معرفت مىرسند. بدبختى مردم دنیا به خاطر پیموده نشدن راه خدا و به خاطر راه طواغیت است. در خبرها مىگفتند بیست میلیون کودک بىپدر و مادر یا شبیه بىپدر و مادرِ آوارهى بدبخت و نیز صدها میلیون گرسنه در دنیا هست. طاغوتها هستند که انسانها را اینطور دچار چنین بدبختیهایى مىکنند. راه خدا، راه عزّت، کرامت، آسایش زندگى و پرورش خوب نفوس طیّبه است. این، راه خداست.
البته براى اینکه این راه تثبیت شود، مردان حق و گروهى از مردم بایستى مقدارى سختیها را به خودشان تحمیل کنند. شما سرداران و دلاوران سپاهى، از جمله آن گروه هستید که باید مقدارى بر خودتان مشاق این راه را تحمیل کنید و با قدرت بایستید. البته خداى متعال هم کمک خواهد کرد: «و من یتّقاللَّه یجعل له مخرجاً»(6)؛ سختى هم ادامه پیدا نمىکند. این راه وقتى که با این دقّت ادامه پیدا کرد، انشاءاللَّه خداى متعال هم درهاى فَرَج را، هم بر روى ملت، هم بر روى همه ملتهاى مظلوم و مستضعف و هم بر روى کسانى که در این راه مبارزه و کار مىکنند، خواهد گشود.
امیدواریم انشاءاللَّه این وضعیت جدیدى هم که در سپاه پیش آمد، وضعیت مبارکى براى سپاه باشد و همه انشاءاللَّه بتوانند وظایفشان را به بهترین وجهى انجام دهند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) بقره: 189
2) اعراف: 128
3) نهجالبلاغه، خطبه 16
4) سُمعه: شهرت و آوازه
5) نثرالدر، ج 4، ص 29
6) طلاق: 2
لیست کل یادداشت های این وبلاگ :